بسم الله الرحمن الرحیم. این وبلاگ ایجاد شد تا مطالب در دسترس عموم قرار بگیرد و إن شاء الله به پرسش های دوستان پاسخ خواهیم داد
به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ادبیات عرب و آدرس adabiatarab2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 77
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 93
بازدید کل : 5832
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

کل مطالب : 110
کل نظرات : 1

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 77
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 93
بازدید سال : 1057
بازدید کلی : 5832
فرق میان مبنی و غیر منصرف

#سؤال

فرق میان مبنی و غیر منصرف چیست!؟

#پاسخ


در بناء اسم وجود یک قسم از اقسام شباهت اسم به حرف کافیه. لکن در غیر منصرف شدن اسم وجود دو شباهت اسم به فعل لازم است به این بیان :
در اسم غیر منصرف باید دو علت از علل نه گانه یا علت واحدی که قائم مقام دو علت است باشد‌ و برای هر علتی یک فرعیت است. زیرا یکی از آن ها عدلیت می‌باشد و آن فرع عدم عدل است. و یکی دیگه از آن ها وزن الفعل است و آن فرع وزن الاسم است و...

و در اسمی که دو علت است دو فرعیت می‌باشد در این صورت شبیه به فعل میگرده. چون در فعل نیز دو فرعیت وجود داره :
یکی احتیاج به فاعل داشتن است و اصل عدم احتیاج می‌باشد.
و دیگری مشتق بودن فعل از مصدر است و اصل عدم اشتقاق می‌باشد.

از این رو فعل از اعراب مختص به اسم ( جر و تنوین ) منع شده و اسمی که از دو جهت شباهت به فعل برسونه غیر منصرفه و از جر و تنوین منع میشه.
مانند « أحمد » که‌ در او دو فرعیت است یکی وزن الفعل و دیگری معرفه بودن می‌باشد ، به همین جهت غیر منصرفه و از جر و تنوین ممنوع می‌باشد.

ابن حاجب در « اَمالی » خود در دلیل این فرق گفته:
حرف آنقدر پست و بی ارزش است که یک قسم شباهت اسم به او اسم را از اسمیت دور و به خود نزدیک می‌نماید در حالیکه هیچ مناسبتی میانشان نیست جز در جنس اعم که عبارت است از : کلمه بودن ، لذا یک قسم شباهت حرف در بناء اسم کافی است.

اما شباهت اسم به فعل اگر چه نوع دیگری از شباهت است و اسم رو بی ارزش میسازه، لکن از آنجا که فعل مانند حرف پست نیست، بلکه در خبر واقع شدن با اسم شریک است، یک قسم از شباهت اسم به فعل نمیتونه اسم رو غیر منصرف سازد، بلکه نیاز به دو قسم شباهت داره.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 192
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ترکیب لا أبا لک

#ترکیب

لا أبا لك

تعرب كما يلي:

«لا»: حرف لنفي الجنس مبني على السكون لا محلّ له من الإعراب.

«أبا»: اسم «لا» منصوب بالألف لأنّه من الأسماء الستّة. وهو مضاف.

«لك»: اللّام حرف مقحم بين المضاف والمضاف إليه، مبنيّ على الفتح لا محلّ له من الإعراب.
والكاف ضمير متّصل مبنيّ على الفتح في محلّ جر مضاف إليه.

وخبر «لا» محذوف تقديره: موجود.

تعداد بازدید از این مطلب: 177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دلیل حذف تنوین و نون از مضاف

دلیل حذف تنوین و نون از مضاف:

علت حذف تنوین و نون از مضاف، آن است که اضافه دلالت بر اتصال می‌کنه به طوری که گفته اند: مضاف و مضاف الیه به منزله یک کلمه اند. ولی تنوین و نون دلالت بر انفصال و جدایی، روشنه که اجتماع اتصال و انفصال در یک جا درست نیست.

تعداد بازدید از این مطلب: 195
برچسب‌ها: دلیل , حذف , تنوین , نون , مضاف ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اسم های علم منصرف و غیر منصرف

اسمهای علم منصرف در قرآن کریم :

قریش ، لوط ، صالح ، یهود ، انجیل ، توراة ، شیطان ، مسیح ، روح القدس ، نوح ، عاد ، سبأ ، کعبه ، ودّ ، سواع ، نسر ( نام سه بت جاهلی ) هود ، محمد ، شعیب ، عزیز ، ابو لهب .


اسم های علم غیر منصرف :

قارون ، لقمان ، یثرب ، ابراهیم ، هارون ، فرعون ، مصر ، اسرائیل ، یونس ، ابلیس ، آدم ، مریم ، جبرئیل ، میکائیل ، داود ، بابل ، هاروت ، ماروت ، اسماعیل ، یعقوب ، اسحاق ، ثمود ، مدین ، یوسف ، جهنم ، یأجوج ،مأجوج ،سلیمان ، ادریس ، هامان ، رمضان ، یاسین ، یونس ، طالوت ، جالوت ، آذر ، الیاس ، الیسع ، أبابیل ، عمران ، إرَم ، ایوب ، أحمد ، یغوث ، یعوق ( نام دو بت جاهلی ) ، موسی ، عیسی ، یحیی ،
زکریا.

 

لبخند

تعداد بازدید از این مطلب: 202
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تحلیل ادبی «یا لثارات الحسین»

#سؤال

تحلیل ادبی "یا لَثاراتِ الْحسین" را بنویسید

#جواب

یا: حرف نداءٍ،مبنیٌّ علی السّکون،غیرُ عاملٍ
لَ: حرفُ استغاثةٍ مبنیٌّ علی الفتحة،عاملُ جرٍّ
قالَ ابنُ مالک فی ذلک:
اذا اسْتُغیثَ اسْمٌ منادیً خُفِضا
بِاللّامِ مفتوحاً ک:یا لَلْمرتضی
ثارات: جمعُ ثارَةٍ، و ثارَةٌ جمعُ ثائرٍ(اسمُ فاعلٍ:خونخواه) مِنْ" ثَأَرَ یَثْأَرُ ثَأْراً"(مهموز العین)؛
یقال:"ثَأَرَ زیدٌ الًقتیلَ"؛ (زید انتقام خون کشته شده را گرفت)
ف"ثاراتٌ" جمعُ الْجمعِ؛ مثلُ "ساداتٍ"(جمعُ سادَةٍ و هی جمعُ سائدٍ)، و مثلُ "قاداتٍ"(جمعُ
قادَةٍ و هی جمعُ قائد)، و فی زیارةِ الجامعة فی نعت الْاَئمّة علیهم السلام:
"قادَةُ الْاُمَم"
و ثاراتِ: مجرورٌ بِالکسرةِ، مضافٌ
الْحسینِ:مجرورٌ بِالکسرةِ اَیضاً مضافٌ الیه.
و معنی الْجملة بِالْفارسیّة:"ای خونخواهان حسین"(بر خیزید و خون کشندگانش را بر زمین بریزید)

تعداد بازدید از این مطلب: 215
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نقش کلماتی چون «الحدیث» ، «الخبر» و... چیست!؟

#سؤال

نقش کلماتی چون «الحدیث»، «الخبر» و... چیست؟


بسیاری از نویسندگان به هنگام استشهاد به عبارتی، آن مقداری که از عبارت، محل شاهد می‌باشد را ذکر می‌کنند و برای عدم طولانی شدن بحث از ذکر تمام عبارت خوداری می‌نمایند. به عنوان مثال اگر یک عالم نحوی بخواهد به بیتِ شعری استشهاد کند در برخی موارد محل شاهد را ذکر کرده و پس از گذاشتن سه نقطه، می‌نویسد: «البیت» و یا اگر فقیهی بخواهد به روایتی تمسّک نماید قسمتی که محل شاهد بوده را ذکر کرده و پس از گذاردن سه نقطه می‌نویسد: «الحدیث» و یا می‌نویسد: «الخبر».


حال سؤال این است که نقش این گونه کلمات چیست؟ و چگونه باید آن‌ها را اعراب داد؟


#پاسخ


در مورد نقش این گونه کلمات احتمالاتی داده شده، ولی به نظر می‌رسد احتمال راجح این باشد که این کلمات «مفعولٌ بِه» برای فعل محذوف بوده و علامت نصبشان هم فتحه می‌باشد؛ اما در مورد این که عامل محذوف چیست باید گفت که تعیین عامل محذوف بستگی به قرینه دارد، به عنوان مثال وقتی مؤلف بخشی از یک بیت نه چندان معروف را مورد استشهاد قرار می‌دهد و می‌گوید: «البیت»، تقدیر این گونه است که «اقرء البیتَ»، یعنی مؤلف به مخاطب می‌گوید مابقی بیت را برو خودت پیدا کن و بخوان؛ اما گاهی اوقات بیتی که مؤلف قسمتی از آن را به عنوان محل شاهد می‌آورد بیتی معروف بوده و وقتی می‌گوید: «البیت»، یعنی «اُذکُر البیتَ»، بدین معنا که مؤلف می‌خواهد بگوید این همان بیت معروف است و آن را تا آخر به یاد بیاور.
و همین توضیح در کلمات «الحدیث»، «الخبر» و امثال این‌ها جاری می‌گردد.
خلاصه آن که در برخورد با این گونه کلمات آن را بنابه «مفعولٌ بِه» بودن نصب دهید و در تعیین عامل محذوف باید به قرینه توجه کرد.

تعداد بازدید از این مطلب: 174
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جمله استینافیه فی حَیِّز القول

جمله استینافیه فی حَیِّزِ القول:

اگر جمله استینافیه بلافاصله بعد از جمله مقول القول قرار گیرد آنرا جمله استینافیه فی حَیِّزِ القول می‌گویند.

#مثال

قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی.

(گفت: آگاهی مربوط به آنها، نزد پروردگارم در کتابی ثبت است پروردگارم هرگز گمراه نمی شود، و فراموش نمی کند (و آنچه شایسته آنهاست به ایشان می‌دهد)! ) (طه ۵۲)

قالَ: فعل قول

عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی کِتابٍ: جمله مقول القول

لا یَضِلُّ رَبِّی: جمله استینافیه فی حَیِّزِ القول

تعداد بازدید از این مطلب: 222
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


یا أحمق الحمار

یا أحمق الحمارَ


يا : حرف نداء


أَحْمَ : مناداى مرخّم كه در اصل (يا أَحْمَد) بوده


قِ : فعل امر ثلاثى مجرد صيغه ٧ از ماده (و ق ي) و فاعل (أنتَ) مستتِر به استتار وجوبى


الحمارَ : مفعول به (قِ)


يا أحمَ : محلى از اعراب ندارد چون جمله مستأنفه است.


قِ الحمارَ : محلى از اعراب ندارد چون جواب نداء است

تعداد بازدید از این مطلب: 220
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرق عذب و عذاب

#فرق عذب و عذاب درحالیکه ریشه هر دو ماده «عذب» است.

مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً ( اسراء / ۵۸ )


واژه عذاباً در آیه یادشده اسم مصدر است برای تعذیباً(اسم مصدر باب تفعیل بر وزن فَعال می آید، مثل سلام و تسلیم و کلام و تکلیم)، و عاملِ این مفعول مطلق مزبور هم اسم فاعلش می باشد یعنی مُعَذِّبُوها که دقیقا از جنس عذاباً است که گفتیم این عذاباً اسم مصدر است برای تعذیباً بنابراین، عذاباً ثلاثی مجرد نیست و ثلاثی مجردش عَذْب است که از منظر معنی بین عَذْب و عذاب تفاوت اساسی وجود دارد زیرا
عَذْب، گوارایی است اما عذاب، سلب گوارایی(یکی از معانی مهم باب تفعیل، سلب است، مثل "جَلَّدْتُ البعیرَ" یعنی سَلَبْتُ جِلْدَها؛"پوست شتر را کندم" و مثل"قَشَّرْتُ التُّفّاحَ" یعنی" پوست سیب
را کندم" و به شکنجه دادن و شکنجه از آن جهت تعذیب و عذاب گویند چون تعذیب و عذاب، گوارایی و خوشی و رفاه و راحتی را از آدم می گیرد و سلب می کند؛ پس تعذیب یعنی سلبُ الْعَذْبِ و العُذوبة)

تعداد بازدید از این مطلب: 414
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جمله «أمیر المؤمنین»

#نکته درمورد جمله امیرالمومنین.

کلمه امیر ۲احتمال دارد:
۱-أمر:دستور دادن.
۲-میر:بزرگ و سرپرست.

کدام یک از احتمال صحیح است؟
در هردوصورت یا فعل مضارع هست یا صفت مشبهه
به این حالت:
اگر از ریشه (میر) باشد فعل مضارع صیغه۱۳آن میشه:أمیر
ُ
واگر از ریشه(أمر)باشد صیغه ۱۳فعل مضارعش میشه:آمِرُ(أَأْمِرُ)

اگر صفت مشبهه باشد:
از ریشه(میر) بروزن فعیل:ممیر.
ازریشه (أمر) بروزن فعیل:أمیر.

پس معلوم میشه
یا فعل مضارع از ریشه (میر )هست.
یا صفت مشبهه ازریشه(أمر)است.

اگر صفت مشبهه باشد(ریشه أمر) ،المومنین مضاف الیه برای امیر هست ومحلا منصوب بنابر مفعول برای صفت مشبهه.
اگر مضارع از(میر)باشد،المومنین مفعول برای امیر است.

معنا:
از ریشه أمر: دستور دهنده مومنین.
از ریشه میر: سرپرستی میکنم مومنین را.

جواب صحیح:

از ریشه (میر)است و فعل مضارع صیغه۱۳.

چرا از ماده «امر» نیست؟

چون اگر از این ماده باشد باید صفت مشبهه باشد در حالی که (امر)متعدی هست و حال آنکه صفت مشبهه از متعدی گرفته نمیشود.


امیرالمومنین علم ازجمله شده به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام.


در روایت هست که که میفرماید جمله برای لقب به خداوند متعاله و خداوند این لقب را مختص حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام کرده است.
و حرام هست کسی غیراز حضرت علی ملقّب به این لقب باشد.

تعداد بازدید از این مطلب: 205
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود